حرفهايى در دل هست كه توان گفتنش نيست شايد هر روز آنها را برايت به قلم آوردم مثل عشق دوست داشتن ها نگا ه هاى خيالى مى ترسم از تكرارِ اين كلمات چون خوب ميدانم از بيانِ احساساتم بر نيايم ترس از تنهايى بى تو بودن جانم را به لبم مى رساند تو را به تصوير خواهم كشيد و با روياى تو زندگى خواهم كرد دلم میخواست خانومِ خانهاَت میشدم تو خسته از سرکار میآمدی و من با تمامِ عشقم غذای مورد علاقهاَت را میپختم و صدایت میزدم آقا بفرما شام و تو با چشمک، بهسمتِ من می آمدی و هِی قربانصدقهی خانومِ با سلیقهاَت میرفتی آخر شب بهانهی قدم زدن میکردم دستانم را میگرفتی و طول و عرضِ خیابانهای شهر را یکییکی متر میکردیم جلوی گلفروشی، برایم یکدسته نرگس میخریدی و من هِی قربانصدقهی مردانگیاَت میرفتم دلم میخواست جلوی همهی مردم دستانِ هم را میگرفتیم کاش مردِ خانهاَم میشدی آقا کاش زنِ خانهاَت میشدم قولایی که میتونم بهت بدم: ۱- توی هر لحظه ای که به کمک نیاز داشتی هر کاری از دستم بربیاد برات انجام میدم. ۲- همیشه ازت مراقبت میکنم. ۳- به هیچ قیمتی تنهات نمیذارم. ۴- هرگز بهت دروغ نمیگم. ۵- نمیذارم قهرا و دعواهامون طولانی شه. ۶- توجه و ساپورت منو همیشه با خودت داری. ۷- هرگز پشت سرت حرف نمیزنم. ۸- حواسم بهت هست تا همیشه رو به جلو حرکت کنیم.
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|